زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها هنگام ورود به کوفه
شاعر : اسماعیل تقوایی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل
قالب شعر : مثنوی
سلام ای شهر کوفه شهر حـیدر مـنـم بـنـت عـلی و بـنت کـوثـر
بـه کـوی و بـرزن تـو آشـنــایـم زمـانـی بـوده در ایـنجـا سـرایـم
حـریم من در اینجا محـتـرم بود سـرای زیـنـبی کـوی کـرم بـود
عــلـی بــابــای مـن آقــای امـت زمانی کـرده در اینجا حکـومت
تو حق داری که نشـناسـیم کوفه دلـیـلـش میکـنـم تـفـهـیـم کـوفـه
بـدان ایـن مـردم تـو بـیوفـایـنـد به ظاهر حق پرست، از حق جدایند
حـسـین فـاطـمه دعـوت نمـودند ولـی پـشـت و پـنــاه او نـبـودنـد
حـسیـنم ماند و خـیل دشـمـنانش حـسـیـنم مـاند و جـمع کاروانش
زمـین کـربـلا مـحـشـر بـپـا شـد جدال شـرک و اصحاب خدا شد
بپا شد جـنـگ خـونـین، نابـرابر زما هفـتاد و دو، زانسوی لشگر
به عـاشـورا شدم غرق مصیبت نصیبم شد غم و اندوه و حسرت
به ضرب تیغ کینِ مردمی پست عزیزان خـودم را دادم از دست
ز گـلـهــای گــلـسـتــان خــدایـی نـصـیـبـم شـد غم و درد جـدایی
لب تـشـنه حسـیـنم سـر بـریـدنـد تن صد پارهاش در خون کشیدند
به یکـروزه شدم بییـار و یـاور مـیـان لـشـگـر خـصـم ستـمـگـر
جـدا سـر از تن جـیـش خـدا شد سـر آلالـههـا بــر نــیــزههـا شـد
غروب روز عاشـورا و غـارت جـسارتهای دشـمـن با اسـارت
به یـکـروزه خـمـیـده قـامـتم شد شـبـیـه پـیـر زالی صـورتـم شـد
کـنـون آوردهانـد مـا را اسـیـری به شهـری که علی کرده امیری
برایت کوفه این همواره ننگست به قلب مردمان تو شرنگ است
شـریـک قـتـل گـلهای بـتـولـیـد به محـشـر شرمـساران رسولـید
|